زبانحال عبدالله بن الحسن علیه السلام
ماندن پروانه در بین قفس ها مشکل است مأمن موج خروشان گشته تنها ساحل است در مرام عاشقی اول قـدم سر دادن است گرچه این تحفه به درگاه عمو ناقابل است وقت جانبازی شده باید که جانبازش شوم غفلت از دلدار کار مردمان کــاهل است زادۀ شیــر جمــل باید که شیــدایــی کنــد عمه جان رنجه نشو، این حرفها حرف دل است عمه جان یک عده وحشی دور او حلقه زدند وای من تنها و زخمی زیر دست قاتل است میروم تا بیش از اینها حرمتش را نشکـنند چکمه پوش بی حیا از شأن قرآن غافل است بی حیا، یابن الدّعی کم نیزه بر رویش بزن صورتش بهر رسول الله مـاه کـامل است شکـر حق من آخرین جانبـاز ثـارلله شدم دست های کوچکم بهر امامم حـائـل است خوب شد رفتم نمیبینم که دیگر بعد از این قسمت ناموس حیدر ناقـۀ بی محمل است خوب شد رفتم نمیبینم که دیگر بعد از این کاروان عشق را در کنج ویران منزل است |